روزی روزگاری، در دل کوه‌های زاگرس، دهکده‌ای به نام “چشمه‌خندان” وجود داشت. مردم این دهکده به خاطر چشمه‌ای پرآب که در مرکز روستا جریان داشت، زندگی راحتی داشتند و زمین‌های کشاورزی‌شان سرسبز و پرمحصول بود. اما یک سال، باران از آسمان نبارید و چشمه کم‌کم خشک شد. نگرانی در چهره مردم نمایان شد، زیرا دیگر نه برای زمین‌هایشان آبی بود و نه برای نوشیدن.

در میان مردم دهکده، پیرزنی دانا به نام “مام گلناز” زندگی می‌کرد. او همیشه داستان‌هایی از گذشته می‌گفت و مردم را به تفکر دعوت می‌کرد. مام گلناز روزی همه را به میدان دهکده فراخواند و گفت:
“در روزگاران قدیم، اجداد ما هم با کم‌آبی روبه‌رو بودند، اما با خرد و همکاری توانستند بر این چالش غلبه کنند. حالا نوبت ماست که یاد بگیریم چگونه با آب کم زندگی کنیم.”

مردم از مام گلناز خواستند راه‌حلی پیشنهاد کند. او گفت:
“اول باید بدانیم که هر قطره آب چقدر ارزشمند است. باید آبی را که داریم به درستی استفاده کنیم و به فکر ذخیره‌سازی باشیم. به جای کشت محصولات پرآب، محصولاتی بکاریم که به آب کمتری نیاز دارند.”

مردم تصمیم گرفتند توصیه‌های مام گلناز را عملی کنند. با کمک یکدیگر، آب باران را در استخرهایی کوچک جمع کردند. به جای آبیاری بیش از حد زمین‌ها، روش آبیاری قطره‌ای را آموختند. همچنین، کاشت گیاهان مقاوم به کم‌آبی مانند زعفران و گندم دیم را آغاز کردند.

چند ماه بعد، دهکده دوباره سرسبز شد، اما این بار نه به خاطر وفور آب، بلکه به خاطر خردمندی و همکاری مردم. چشمه‌خندان، دیگر چشمه‌ای پرآب نبود، اما دل مردم پر از امید بود.

از آن روز به بعد، مردم چشمه‌خندان یاد گرفتند که زندگی با کم‌آبی به معنای پایان زندگی نیست، بلکه فرصتی برای آموختن و سازگاری است.

و هنوز هم، داستان مام گلناز در دهکده‌های ایلام نقل می‌شود تا همگان به ارزش آب و هنر سازگاری با طبیعت پی ببرند.

اقلام آموزشی